ما بچه های نسل تماشای اوشین و سال های دور از خانه ایم که همیشه اولش یک صدای گرم و خاص میگفت: «زندگی منشوری است در حرکت دوار . » من برای همه روزهای چندسال گذشته که ننوشتم اینجا فقط به گفتن همین یک جمله بسنده می کنم . روزهایی که به لطف خدا گذشت و خوب و سخت و شیرین و غمگین هم داشت . روزهای کنارهم بودن و دوری و استرس و آرامش . اما حالا که می نویسم اینجا، روزهایی هست که به خاطر تصمیمی که داشتیم که مهاجرت و زندگی در یک کشور خارجی رو امتحان کنیم اومدیم
به نظرم حالا مطمئنم که آدمها هرچقدر ادعا کنند اما بازهم ته ِ ته دلشان برای این مینویسند که خوانده شوند و برای این تصویر می سازند که دیده شوند. برای همین است که همه ما از 360 یاهو کوچ کردیم به وردپرس، از فیس بوک به اینستاگرام . از وایبر به تلگرام . چون مخاطب هایمان کوچ کردند و ما خانه های مجازیمان را با همه سابقه و خاطراتش رها کردیم . حالا فکر میکنم پس چطور در سنین 9-10 سالگی برای خودم در دفتر خاطراتم مینوشتم؟ اصلاً تو میدانستی من از بچگی اهل نوشتن
درباره این سایت